مال داری را شنیدم که به بخل چنان معروف بود که حاتم طایی در کرم. ظاهر حالش به نعمت دنیا آراسته و خست نفس جبلی در وی همچنان متمکن تا به جایی که نانی به جانی از دست ندادی و گربه بوهریره را به لقمه ای ننواختی و سگ اصحاب الکهف را استخوانی نینداختی. فیالجمله خانه او را کس ندیدی در گشاده و سفره او را سرگشاده.


شنیدم که به دریای مغرب اندر راه مصر برگرفته بود و خیال فرعونی در سر


حتی اذا ادْرکه الغرق بادی مخالف کشتی بر آمد


با طبع ملولت چه کند هر که نسازد؟


شرطه همه وقتی نبود لایق کشتی

.


از زر و سیم راحتی برسان


خویشتن هم تمتعی بر گیر

آورده اند که در مصر اقارب درویش داشت ببقیت مال او توانگر شدند و جامه ای کهن به مرگ او بدریدند و خز و دمیاطی بریدند هم در آن هفته یکی را دیدم ازیشان بر بادپایی روان و غلامی در پی دوان


رد میراث سختتر بودی


وارثان را ز مرگ خویشاوند

بخور ای نیک سیرت سره مرد


کان نگون بخت گرد کرد و نخورد